… مهدی تا ان اندازه خون خواهد ریخت تا خدا را راضی و خشنود گرداند … مهدی چیزی جز شمشیر به مردم نمیدهد … مهدی بر جن و انس غلبه میکند و یکنفر از افراد فرومایه را در روی زمین باقی نمیگذارد … این امر واقع نمیشود مگر اینکه نه دهم مردم از بین بروند … به خدا قسم از هر صد نفر انها بلکه از هر هزار نفر انها یک نفر را باقی نمیکذارد … لشگریان امام قائم قصد هر شهری را میکنند، انجا را خراب و ویران مینمایند.
(ملا محمد باقر مجلسی، بحارالانوار)
زایش امام زمان
محمد باقر مجلسی به نقل از امام علی النقی و امام حسن عسکری مینویسد، که چون خداوند اراده کند امامی را بیافریند، قطره ای از اب بهشت در ابری قرار میدهد و ان قطره اب در میوه ای از میوه های بهشتی میچکد و امام ان را میخورد و از این میوه نطفۀ امام بسته میشود. هنگامی که نطفه در شکم مادر تبدیل به جنین و چهل روزه شد، سخن مردم را میشنود و زمانی که چهار ماهه شد، بر روی بازویش ایه 115 سوره انعام نوشته میشود.
وهمچنین ادامه میدهد، هنگامی که امام زایش میاید، به امر خداوند می ایستد و نوری از او به اطراف جهان میتابد و بدان وسیله مردم و اعمال انها را میبیند و در ان نور است که امر الهی بر او نازل میشود و به هر طرف که رو کند ان نور جلوی چشم اوست… تا اینکه روزی حسن عسکری به حکیمه خاتون میگوید، عمه انچه تو پیوسته از خدا برای من ارزو میکردی، امشب زایش خواهد یافت، حکیمه پرسش میکند از چه کسی؟ حسن عسکری پاسخ میدهد، از نرجس و از عمه اش تقاضا میکند ان شب را که پانزدهم شعبان بوده، نزد انها بماند و به جریان زایش نرجش کمک کند. حکیمه خاتون نزد نرجس میرود، ولی اثری از بارداری در او نمیبیند. انگاه نزد حسن عسکری بازگشت میکند و جریان را با او در میان میگذارد. حسن عسکری لبخندی میزند و اظهار میدارد، ما امامها مانند افراد عادی مردم در شکمهای مادرانمان قرار نمیگیریم و از ران راست مادرانمان خارج میشویم. زیرا ما نور خداییم و پلیدیها قادر نیستند، نور را الوده سازند. انگاه میافزاید که اثر حمل نرجس در هنگام سپیده دم ظاهر میشود. حکیمه میگوید، ان شب تا هنگام سپیده دم نرجس را زیر چشم داشتم. او نزد من خوابیده بود و پهلو به پهلو میشد. نزدیک سپیده دم، ناگهان از جای برخاستم، به سوی او رفتم و ویرا به سینه چسباندم و نام خدای را بر او خواندم. حسن عسکری با صدای بلند اظهار داشت، عمه سوره انا انزلنا را بر او بخوان. از نرجس پرسیدم: «حالت چگونه است؟» پاسخ داد: «انچه اقا گفت، ظاهر گردید».
هنگامی که سوره انا انزلنا را بر او خواندم، جنین او نیز با من شورع به خواندن کرد. سپس جنین به من سلام نمود. چون صدای او را شنیدم وحشت کردم. اما حسن عسکری اظهار داشت: «عمه از کار خدا شگفتی مکن!»
هنوز سخن امام پایان نیافته بود که نرجس از نظرم ناپدید گشت. گوئی میان من و او پرده ای اویخته شد. از این رو فریاد کنان به سوی امام شتافتم و امام گفت: عمه! برگرد که که او را در جای خود خواهی دید. هنگامی که بازگشتم، مشاهده کردم پرده ای که بین من و نرجس ایجاد شده بود، برداشته شد و نوری از وی درخشیدن میکرد که دیدگانم را خیره نمود.
سپس طفلی را مشاهده کردم که مشغول سجده است. انگاه طفل روی زانو نشست و در حالیکه انگشتان خود را به سوی اسمان گرفته بود، اظهار داشت:«اشهدان لااله الا الله و ان جدی رسول الله و ان ابی امیرالمومنین» پس از ان تمام امامها را نام برد تا به خودش رسید، سپس گفت: انچه به من وعده داده بودی مرحمت کن و سرنوشتم را به انجام برسان! قدمهایم را ثابت بدار و بوسیله من زمین را پر از عدل و داد کن!
امام حسن میگوید، عمه جان! فرزندم را نزد من بیاور. هنگامی که حکیمه خاتون فرزند را نزد حسن عسکری میبرد، امام دست زیر رانها و پشت بچه میگذارد و پاهای او را به سینه میچسباند و زبان در دهانش میگرداند و دست بر چشم و گوش و بندهای او میکشد و میگوید: فرزندم! با من حرف بزن و بچه اشهد میخواند.
(ملا محمد باقر مجلسی، مهدی موعود)

No comments:
Post a Comment