اخزین سخن بابک

تو این معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد . نه ! این حماقت است اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای میتوانی ایرانیان را اسیر کنی . من مبارزه ای را آغاز کرده ام که ادامه خواهد داشت . من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود . تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت ! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد. من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند .مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند . اما تو ای افشین . . . در انتظار روزی باش که همین معتصمی را که امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطن ات را برای او فروختی در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا کند.

مردی که به مادر خود ( میهن ) خیانت کند در نزد دیگران قربی نخواهد داشت و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد . و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:

" پاینده ایران "

دینداری

در این مقاله میخواهم از حالت رسمی خارج شوم و به قول معروف کمی خودمانی مسائل را مطرح کنم که مطمئناً در یک چهارچوب نمیتواند باشد. و شمار محدودی مشکلات دینی که ما با انها به دنیا امدیم و با انها زندگی میکنیم و با انها به دل خاک میرویم را بررسی میکنیم.

یک مشکل عمدۀ ما این است بیش از اندازه به دین و اعتقادات مذهبی خود متکی هستیم و این درحالی است که حتی یک شناخت سطحی هم از دینمان نداریم، اکثر ما دین و اعتقاداتمان را از پدران و مادرانمان به ارث میبریم در حالی که دین یک مقولۀ اکتسابی است. پدران و مادرانی که از همان زمان کودکی ما، ان اعتقادات خودشان را درست یا غلط در ذهن ما فرو میکنند و ما را ملزم به رعایت ان بایدها و نبایدها میکنند بزرگترین خیانت را به ما میکنند. بعد از مدتی تأمل در قران و کتب اسلامی به نتیجه ای رسیده ام که شاید برای تعداد کمی جالب و دلنشین و برای تعداد متعددی ناخوشایند باشد در هر صورت من نظرم را میگویم.

یک سوال اساسی ((دین برای چه ساخته شد؟)) تصور من این است که دین اساساً برای صلح و دوستی و ارامش برای انسانها و زنده کردن معنوین در جامعه و دور کردن انسانها از اعمال زشت و ناپسند بوجود امد و در اصل وسیله ای برای به سعادت رساندن و تکامل معنوی انسان ابداع شد. ولی چیزی که ما امروز از دین شاهد هستیم و نقشی که امروز در زندگی ما بازی میکند درست برعکس اهداف اولیۀ ان است یعنی انسانها وسیله ای برای قدرت یافتن دین هستند و اصولاً مایۀ جنگ و نفاق بین انسانها شده است.

حال مقصر چه کسی میتواند باشد؟ مقصر اصلی روحانیون هستند که خود را رابط بین انسان و خدا تعریف میکنند و به هر شکلی تلاش میکنند که نفوذ و قدرت خود را در این حوضه افزایش دهند و اما مقصر فرعی را میتوان جامعۀ گمراه قلمداد کرد زیرا که شرایط را برای سوءاستفادۀ روحانیون فراهم میاورد و پذیرای مطلق سخنان انان میشود.

هر دینی در اغاز نیاز به طرفدار داشته به همین جهت یک قدرت ماورائ طبیعی و یا قدرت الهی یا همان خداوند را نیاز داشت. البته پیدایش خدا بیشتر به شرایط جغرافیایی مربوط میشود، خدایی که پروراندۀ ذهن انسانهاست. در قران تعدادی سورۀ مکی و مدنی هست که سوره های مکی قبل از به قدرت رسیدن محمد و سوره های مدنی بعد از به قدرت رسیدن محمد تهیه شده. اگر کمی توجه به خرج دهیم میبینیم که سوره های مکی در جهت اهداف اولیۀ دین که همان معنویت و سعادت بشر است گام برداشته و سوره ها مدنی جنبۀ دنیوی را به خود گرفته که همش دم از قتل و تجاوز و دوگانگی میزند. به نظر من هر دینی هرچه قدر هم خوب باشد اگر به قدرت برسد خطرناک است و این ما هستیم که باید قدرت دین را در حیطۀ مسائل شخصی نگاه داریم و ان را در زندگی مادی و اجتماعی دخیل نکنیم. انسان در هر زمان و در هر مکان نیاز به قوانین جدید دارد و نمیتوان انسان امروزی را با قوانین حتی 100 سال پیش کنترل کرد زیرا که زندگی و احتیاجات بشر دائماً در حال تغییر و تحول است و انسان باید در هر زمان مطابق نیاز خود قوانینی را وضع کند و با ان قوانین زندگی کند. شاید در ان روزگار در میان اقوام عرب قطع اعضای بدن، سنگسار کردن، تجاوز به یکدیگر و مسائل دیگر امری روتین و معمول بوده است ولی امروز در قرن بیست و یکم مزخرفاتی بیش نیست و لااقل برای من شخصاً به هیچ عنوان قابل قبول نیست. پس من خود را موظف میدارم به هر شکلی که میتوانم این وضعیت را که در ایران میبینم، تغییر دهم. همان طور که پیشتر متذکر شدم من با اعدام مخالفم و معتقدم میتوان با ابزارهای بهتر و انسانیتری رفتار جامعه را کنترل کرد. ساده ترین راه دین است. اما دینی که تنها هدفش تداعی کنندۀ یک زندگی بهتر برای بشر است. واقعا اسفناک به نظر میاید که در کشورما از صبحگاه تا شامگاه فقط از دین و مراسمات ان نقد میشود و هیچ برنامۀ اموزنده ای در کار نیست. دین ضد اگاهی و خردگرایی است چون اکنده از مسائل احساسی و روحی و روانی است. دیدن این روحانیون ادیان جالب است که چطور با مهمل بافی و یاوه گویی سعی در افزایش طرفدار دارند تا پالون مقدس ادیان را بر پشت کمر مردم بیسواد بگذارند و دلیلش واضح است زیرا که هرچه گمراه زیاد شود پول بیشتری در جیب مبارک روحانیون انباشته میشود.

در حالی که ما ایرانیهای مسلمان شیعه اثناءعشری دربه در، به دنبال امام زمان (عج) در چاه و زیر زمین هستیم، غرب درصدد کاوش حیات در کره های دیگر است به نظر من فرق زیادی بین این دو نیست. ما به دنبال حیات در زیر زمین میگردیم که حقیقتا کار بسیار دشوار و سنگینیست و انان به دنبال حیات در کره های دیگر. قصد دارم شرایط ظهور اقا امام زمان را در مقاله ای بیان کنم و قضاوت را به عهدۀ شما بگذارم.

افرادی هستند که در روزهای به اصطلاح گناه به هیچ عنوان حاضر به گوش دادن موزیک نمیاشند. ببینید ما تا چه حد در منجلاب اضلال و گمراهی دست و پا میزنیم. 12 امامی که ما روزانه با انها زیاد سروکار داریم البته امام دوازدهمی ساختگی است و امام عسکری هیچ بچه ای نداشته است (این موارد را در اتیه با دلیل و مدرک ذکر خواهم کرد). اکثر انان کسانی نبودند جز یک دسته ادم، با خطاهای زیاد یه دسته ادمهای خمس و ذکات خور که فقط در خانه مینشستند و از مردم سهم امام میگرفتند و با کنیزان خود بازی میکردند و ما باید چقدر احمق باشیم که به سخنان ایشان متوسل شویم و اساسا توسل به سخنان این افراد مغالطه محسوب میشود. یادم میاید در دورۀ دبیرستان اخوندی معلم دینی ما بود و میگفت: این جهان هستی با تمام کائنات فقط برای موجودیت ائمه اطهار(ع) ساخته شده و هیچ ارزش دیگری ندارد!!! و انان دارای علم لدونی بودند و هستند و تمام علم الهی در وجود ایشان است!!!.

این جمله درست به نظر میاید زیرا که ان جهان هستی و ان کائناتی را که انان در تصور خویش داشتند ان قدر ناچیز و کوچک بوده که حق دارند مالک ان باشند. و در مورد علم الله تبارک و تعالی باید گفت که اگر علم الله مدینه را گفته باشند بسیار این سخن صحیح است.

ببینید ما در ایران با چه مزخرافاتی باید از صبح تا شب سر کله بزنیم. امید است که هرچه زودتر اساس این دین کذایی واژگون شود.

مغالطات

تعداد محدودی از مغالطات که در بحث و جدالهای روزانه بی تردید با ان مواجه میشویم، را به اختصار و با ذکر مثال بررسی و تشریح میکنیم. اشنایی با این مغالطات به ما کمک میکند که اندیشه مان از استحکام منطقی برخوردار باشد و دوم اگر در مباحث علیه ما به کار گرفته شد بتوانیم انها را تشخیص دهیم.

مغالطات برهانهای ضعیفی هستند که مقدمات انها نتیجه یا گزارۀ انها را حمایت و پشتیبانی نمیکنند.

عینیت یعنی تعهد به اندیشیدن طبق واقعیات و تعابیر منطقی، و دوری ورزیدن مطلق از تعصب و احساسات. عدم عینیت زمینۀ ارتکاب مغالطات را درگفتار و اندیشمان فراهم میسازد.

1. ذهنیت گرایی: وقتی ما میپنداریم که " الف درست است زیرا که ما میخواهیم درست باشد یا دوست داریم درست باشد" اینجا مغلطه کرده ایم.

علی: تو به امام زمان اعتقاد داری؟

احمد: بله که اعتقاد دارم. پس کی باید بیاد ما رو نجات بده.

در اینجا احمد مغلطه کرد. البته ذکر فکر میکنم یا احساس میکنم و یا دلم میخواد در جملات همیشه مغالطه محسوب نمیشود بلکه باید درکی از نوع استدلال او داشته باشیم که تصمیمش واقعا بر اساس احساساتش ابراز شده و هیچ دلیل منطقی ندارد.

2. توسل به اکثریت: وقتی تصور کنیم که اکثریت یا همه، چیزی را باور دارند پس ان چیز درست است.

مثال: شما از من میپرسی خدا وجود دارد؟

من میگویم همه میگویند خدا وجود دارد پس حتماً وجود دارد.

اینجا چون من باورمندی همه را بر درستی وجود خدا میپندارم مرتکب مغالطه شده ام. اینکه همه یا تعداد کثیری به مکتبی اعتقاد و باور دارند. دلیل بر این نمیشود که ان مکتب درست است. یک روزی همه میگفتند زمین مسطح و صاف است، ایا درست میگفتند؟

3. توسل به عواطف: در صورتی مرتکب این مغالطه میشویم که طرفمان را به جای اوردن شواهد و برهان منطقی با برنگیختن عواطف وی، متقاعد سازیم. که عمدتاً در تبلیغات بکار میرود.

مثال: ملت فلسطین خیلی سختی و بدبختی کشیده و این یک ملت خوب و نمونه است.

در اینجا چون میخواهد با تجلی بدبختی های فلسطینیان عواطف ما را دگرگون کند و با این تعابیر خوب بودن این ملت را به ما بقبولاند مرتکب مغالطه شده است.

4. توسل به زور: این مغالطه در جایی که با تهدید، زور یا اجبار چیزی اعمال شود اتفاق میافتد و همیشه با خشونت و زور فیزیکی نیست.

مثال: مادرانی که فرزندان خود را از عدم عقاید مذهبی عاق و لعنت میکنند. و یا حکومتی که عقاید مذهبی را با زور و خشونت به مردم تحمیل میکند.

5. توسل به مرجعیت: کسی که بواسطۀ تخصص در حیطه ای خاص مرجعیت دارد و سخنش نافذ و معتبر است اتکا بر شواهد او کاملا مناسب است. اما اگر مرجعی فاقد این شرایط باشد و اعتبار نداشته باشد توسل به او مغالطه است.

مثال: پدرم میگوید شاه سیاستمدار خوبی بود.

اینجا اگر پدر من فرضاً جزء عوام الناس باشد، اجمالاً او صلاحیت و تخصصی در سیاست ندارد که استدلالم مبتنی بر سخن وی باشد. بنابراین دچار مغالطه شده ام.

6. شخص ستیزی: بدین صورت که یا ما از شخصی نفرت داشته باشیم و یا به جای این که به اظهارات وی حمله کنیم به شخصیت وی حلمه ور شویم و درصدد هستیم او را بی اعتبار کنیم.

مثال: پدرم سیگار میکشد ولی به من میگوید سیگار نکش من میگویم تو که خودت سیگاری هستی پس چرا به من میگی سیگار نکش؟

در اینجا سیگار کشیدن پدرم حکم بر این نمیکند که من جایز به کشیدن سیگار هستم. و باید توجه داشت که این مغالطه صورتهای گوناگون دارد و به بیان دیگر الودگی فردی پاکدامنی مرا اثبات نمیکند.

7. مصادره به مطلوب: این مغلطه از گسترده ترین و پیچیده ترین مغالطات است که چند نوع ان از این قرار است که ما نتیجۀ بحث را به نفع خودمان مصادره کنیم.

مثال: علی: تو خداوند را قبول داری؟ احمد: اره علی: قران رو هم قبول داری؟ احمد: اره علی: پس باید امام زمان را هم قبول داشته باشی!!!

نوع دیگری، ذکر نتیجه به عنوان مقدمه ولی با بیانی دیگر.

مثال: علی: ایا خداوند بنده گانش را امتحان میکند؟ احمد: بله. علی: این که ناتوانی خدا را میرساند. احمد: نه در واقع میخواهد بندگانش را ازمایش کند!!!

نوع دیگری، که ما مقدمه را به عنوان نتیجه و نتیجه را به عنوان مقدمه ذکر کنیم.

مثال: علی: ایا خدا وجود دارد؟ احمد: بله چون قران گفته؟ علی: چرا فکر میکنی قران درست گفته؟ احمد: چون قران کتاب خداست..

8. تعاقب: این مغلطه از جایی سرچشمه میگیرد که الف قبل از ب اتفاق افتاده پس الف علت ب است و ب معلول الف. و بیشتر در هقاید مذهبی ایجاد میشود.

مثال: علی امروز تصادف میکند و این اتفاق را ناشی از عدم خواندن نماز دیشب قلمداد میکند.

دوستان گرامی توجه داشته باشند که این مثالها فوق العاده ساده و پیش افتاده هستند. ولی در بحث ها سیاسی و فلسفی تشخیص مغالطات نیاز به ذهنی هوشیار و مهارت بی اندازه دارد. صورتهای دیگری از مغالطات که طبیعتاً گسترده و پیچیدتر هستند که به چند بخش تقسیم میشوند در جایی دیگر اورده خواهد شد. امید است که مثمر ثمر قرار بگیرد.